۱۳۸۸ اسفند ۷, جمعه

ملاقات محمد داوری با خانواده‌اش/ انتقال وی به سلول دونفره و محرومیت وی از تماس تلفنی




کمیته گزارشگران حقوق بشر - روز پنج‌شنبه، ۶ بهمن‌ماه خواهر محمد داوری عضو کانون معلمان ایران و سردبیر سایت سحام‌نیوز موفق شد با وی ملاقات کند. این در حالی است که خانواده این فعال مدنی ساکن تهران نیستند و به دلیل کهولت سن مادر محمد داوری نمی‌توانند به تهران مراجعه و با وی ملاقات نمایند.
در هفته‌های اخیر مسئولان زندان اوین، این عضو دربند کانون معلمان ایران را از تماس تلفنی محروم و او را به سلول ۲ نفره منتقل نموده‌اند. فشار بر این فعال مدنی در حالی صورت می‌پذیرد که بیش از سه ماه از برگزاری دادگاه وی می‌گذرد و مراجعه وکلای او، مینا جعفری و ژینوس شریف به دادگاه انقلاب بی‌نتیجه بوده است. علیرغم درخواست وکلای پرونده برای تخفیف مبلغ ۲۰۰ میلیون تومانی وثیقه یا تبدیل آن به قرار کفالت، شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب هیچ‌گونه پاسخی در این خصوص نداده است.
محمد داوری، معلم يكي از مدارس منطقه ۱۱ تهران بوده و از زمان بازداشت قادر به حضور در كلاس درس نبوده است که اين امر وی را دچار مشكلات كاری نموده و حتی ممکن است باعث اخراج به علت غيبت طولانی مدت شود. از جمله اتهامات این روزنامه‌نگار فعالیت تبلیغی علیه نظام، اجتماع و تبانی به قصد برهم زدن امنیت کشور و اخلال در نظم عمومی عنوان شده است.
محمد داوری در روز ۱۷ شهریورماه در پی حمله نیروهای امنیتی به دفتر شخصی مهدی كروبی و دفتر حزب اعتماد ملی با حكم جلب صادره از سوي دادستاني تهران بازداشت شد. دادگاه این فعال مدنی در روز اول آذرماه برگزار گردید اما تاکنون رای دادگاه بدوی صادر نشده است.

۱۳۸۸ اسفند ۲, یکشنبه

پدر سوخته !

پدر سوخته !
ادبیات شاهانه به چیزی غیر از خودش شبیه نیست،   " رعیّت را چه به این غلط ها .....این پدر سوخته ها را چه به این ( ....) خوری ها ..." این جمله ها و مشابه آنها بارها و بارها از زبان نشستگان بر اریکه قدرت و تکیه زدگان بر مقام فرادستی بیرون آمده است، البته با تفاوت هائی گاه عریان و آشکار و گاه همین منطق و همین ایده اما با آراستگی در کلمه و جمله تا کمی از زُمختی بیرون آید و بهداشتی شود. 

و صد البته همه کلمه هائی از این جنس با محتوائی از "هیچ انگاری مردم"  جوهره ای ثابت و یکسان دارند.
قرن ها پیش فرعون بر تخت روان سوار می شد و مردمانش را تحقیر می کرد تا از آنان سواری بگیرد و نیز شاهانی طی صدها سال آمدند و چوب به دست و ناسزا به زبان بر گُرده مردم نشستند و خود را مالک مال و جان و ناموس مردم دیدند و عبارت "رعیّت پدر سوخته"  از زبانشان نمی افتاد، اما اکنون شاید انسان ها پا به مرحله ای گذاشته اند که دیگر شاهد شنیدن این نوع کلمه ها از حاکمانشان نیستند به عوضش گل و بلبل و لبخند و چاکرم و نوکرم و مخلصم و فدایتان شوم تا دلت بخواهد شنیده می شود.
کلمه ها و جمله هائی زیبا و دل چسب و دل نشین که با شنیدنش قند توی دل آب می شود و انسان می ماند که چطور اینقدر رعیت پا برهنه، یک لا قبا، یقه چرکین این همه عزیز و دُرّ دانه است که همه حاضرند برایش بمیرند و فدایش شوند،  اما  چه منطقی در پشت آن جمله های زیبا نهفته است، منطقی که نه در حرف و سخن بلکه در عمل آیا حاضر است که تن به خواسته های مردم دهد ؟ از  باب نمونه اگر مردم از او چیزی خواستند که خود نمی پسندد آیا همان مردم همچنان عزیز می مانند یا آنکه تبدیل به گمراهانی می شوند که البته به زور هم که شده باید هدایتشان کرد
مهمتر از اینکه آدم هائی بروند و حاکمانی جابجا شوند این استکه منطق حکومت و نوع نگاه حاکمان به مردم تغییر کند
منطقی که مردم را همچون رمه موجوداتی قابل ترحّم و ناتوان می بیند که هیچ حق و اختیاری از خود ندارند، آیا  چنین منطقی جای خود را به اندیشه ای داده است  که مردم را صاحب حق می داند که می توانند تصمیم بگیرند که چه بشود و چه نشود، آیا با جابجائی آدم ها و تغییر در ادبیات حاکمان این منطق ها نیز جابجا شده است ؟
ادبیات کوچه خیابانی عصر قاجار ، جای خودش را به  " ادبیات ویترینی"  دنیای مُدرن داده است،  آیا باور و نگاه حاکمان نیز به همان میزان تغییر کرده است و یا آنکه گاه شاهد باز تولید همان نگاه های سلطان -  شبانی اما البته در لباس ادبیاتی زیبا و دلنشین هستیم، کمی جای تامّل دارد.

آخوند سوسیالیست

آخوند سوسیالیست
هر گاه سخن از آزادی می رود ، برخی گمان می کنند ساختار استبدادی نظام سیاسی؛ مانع بزرگی فرا روی آزادی است، البته اینکه "ساختار غیر دموکراتیک محدودگر" مانعی برای دستیابی به آزادی است، شکی نیست اما به نظر می رسد قبل از هر چیزی "جزم اندیشی مذهبی و تحجّر فکری" بزرگترین مانع در برابر تحقق آزادی ها است
وقتی پای جزم اندیشی و تحجر به میان آید، دیگر نوبت به نظام سیاسی نمی رسد در جامعه ای که حاکم و حکومتی هم بر فرض نباشد، اگر نگاههای تنگ و تاریک به نام دین و مذهب رواج یابد، خطرناکتر از هر جائی دیگر ریشه آزادی خواهی خشکانده می شود.

جامعه برای رهیدن از زنجیر های استبداد و دستیابی به آزادی نیاز به رهیدن از افکار و اندیشه های متحجرانه ای، که گاه به نام دین به او عرضه می شود، دارد؛ همیشه در عالم روشنفکری این دعوا بوده که عده ای تمام همّ و غم شان فقط اصلاح ساختار سیاسی است، غافل از اینکه تا برخی توجیهات غیر عقلانی عوام پسند دینی هست همچنان درب بر روی همان پاشنه همیشگی می گردد !!
مانع آزادی، منحصر در استبداد حکومتی نیست، خدا شاهد است،" تحجرفکری و جزم اندیشی دینی از هر چیزی برای آزادی خطر ناکتر است.
یک نمونه را برایتان می آورم که ببینید فضای غبار گرفته از جزم اندیشی و تحجر چگونه گویندگان مذهبی را از گفتن و نوشتن حقیقت باز می دارد
"آقا میرزا یوسف شمس الافاضل خراسانی" یکی از عالمان دینی مشروطه طلب است در کتاب خود به تشریح انواع حکومت ها می پردازد تا به موضوع حکومت جمهوری می رسد، می نویسد :
"باری فروعات دولت جمهوری زیاد است و حقیر تکلیف تشریح آن را ندارد که اتقوا من مواضع التهمه .....ای قلم شکسته سرکشته امشب تو را قسم دهم به حق والقلم و ما یسطرون دست از سر ما بردار و بگذار به همان مطالعه کتب علمیه متداوله مشغول باشیم و از اینگونه حرف ها ننویسیم، صبح زود اگر طلاب بیایند و بفهمند، خواهند گفت جمهوری خواه یا سوسیالیست شده ای" . ای دوست ! خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

نگاه نو

من و تو قربانی جهل مردم ایم !

من و تو قربانی جهل مردم ایم !
پرده اول : ابوذر خسته و گرد و غبار بر صورت نشسته آماده رفتن به ربذه می شود همان جائی که حاکم خواسته او را به جرم حق گوئی اش آنجا فرستدبه دیدار علی می رود ....خبر او را در نخلستانی دارد حاشیه ی شهر به آنجا رفت که دید در کنار نهری آب می کشاند به سوی نخل ها ....نشست و دو زانو را در بغل گرفت و رو به علی گفت :
علی جان ؛ من و تو قربانی جهل مردم ایم
* * * * * * * * *
پرده دوم
تیر همچون باران از هر سو می بارد و جهنمی از آتش در قلب جنگل های سبز گیلان بر پاست و میرزا کوچک در کنار یار همیشگی اش دکتر حشمت همچنان در برابر دشمن مقاومت می کند و به مانند دو سرباز وفادار به سوی دشمن تیر می اندازند که در آن حال میرزا رو به دکتر حشمت می گوید :
- آمده بودیم که بنیاد ظلم بسوزانیم و نهضتی در اندازیم
و دکتر حشمت لبخند بر لب می گوید :
- میرزا !! میرزا بنیاد ظلم در دل آدم های نادان است بر کندن استبداد دشوار نیست اما چه باید کرد با نادانی توده ها !
* * * * * *
دو پرده از عبرت های تاریخ را آوردم که ببینیم و بدانیم همه ی بلاها و مصیبت ها از کجاست بدانیم که بنیاد ظلم بر چه چیز استوار است و چگونه باقی می ماند شک نکنیم بنیاد
ظلم قبل از آنکه به زور قرار گیرد بر روی جهل و نادانی استوار است همه ی تاریخ گواه بر درستی این نکته است.

معلمان چند شغله و آرزوهای بزرگ !

سخن معلم


عدم تناسب و هماهنگی میان درآمد ها از یک سو و نیز هزینه ها باعث شده است که کارمندان و از آن جمله " معلمان " برای ایجاد بالانس میان این دو به مشاغل دیگر روی آورند .
شاید کم تر مسئولی یافت شود که از این واقعیت آگاه نباشد و بارها از زبان آن ها به این مسائل اشاره گردیده است

نورالله حيدري عضو كميسيون آموزش مجلس در این مورد می گوید :


"از دلايلي كه مانع تحول بنيادين در آموزش و پرورش مي‌شود، مي‌توان به دو شغله بودن فرهنگيان، عدم مديريت دقيق در آموزش و پرورش، انگيزه نداشتن معلمان و دانش‌آموزان در مدارس و نبود شادي و نشاط در مدارس كشور اشاره كرد."


فارس - 88/11/30


اما همین فرد در ادامه سخن خود راه حل را این گونه بیان می کند :


" براي اينكه آموزش و پرورش را از بحران خارج كنيم، بايد در نخستين گام زيرساخت‌‌هاي آن تغيير كند و سپس به سمت اصلاح آنها پيش رويم.


حيدري افزود: يكي از راهكارهايي كه مي‌توان از طريق آن بخشي از مشكلات آموزش و پرورش را رفع كرد، احياي قانون معاونت پرورشي است كه اين عمل بايد از طريق ايجاد يك ظرفيت جديد در ساختار دروني آموزش و پرورش صورت گيرد و اين عمل به شرطي موفق آميز خواهد بود كه دقيق و كامل اجرايي شود و مانند سال‌هاي گذشته به صورت نيمه‌كاره رها نشود."


مشخص نیست چه رابطه ای میان دو شغله بودن معلمان ، تحول بنیادین در آموزش و پرورش و احیای قانون معاونت پرورشی وجود دارد !


دو شلغه بودن معلمان باعث شده است که آن ها اکثرا و یا بعضا نتوانند اطلاعات و دانش خود را به روزکنند و همین عامل به شدت بر نفوذ و اقتدار معلم تاثیر مخربی گذاشته است .


شاید دانش آموزان در برخی آیتم ها جلوتر از معلمان خود باشند .


در هر حال ، معلمان باید از نظر معیشت و اقتصاد زندگی دغدغه ای نداشته باشند و اما به نظر می رسد راه حل آن در تصورات و افکاری که این مسئولان دارند نگنجد ....